به یاد شهید بزرگوار سپهبد حاج قاسم سلیمانی
به نام خدا
به یاد شهید بزرگوار سپهبد حاج قاسم سلیمانی
| |
دمـدمِ صبحــدمـی رمز اشـارات گــرفت |
آن که هنگام سحر وقت ملاقـات گرفت |
دعوت از سوی رفیقان چو رسید آسان رفت |
تن رها کرد زِ دنیا و سوی جانان رفت |
به جوانـان جهـان نحـوه ی ره پویـــی داد |
حاج قاسم به جـهان درس خداجـویی داد |
درس غیـرت و شهامـت و منـاعت می داد |
درس آزادگـی و صبر و شجاعت می داد |
ســربلنـدیِ وطــن بود ورا اوج اَمَــل |
بهـر مـردان و زنـان الـگوی اخلاصِ عمل |
جمـله ی حضرت مولا برِ او خـط و مرام |
یـار مظلـوم بُد و دشمن ظالـم به تمـام |
خدمت خلق به هر حال و هوا عشقش بود |
راه و رسـم شهـدا و صـلحا عشقش بـود |
حامـی ملّت مظلـوم به هر جا و مـکان |
همره مردم مستضعـف ایران و جهـان |
الگوی فرد مسلمان و ره قرآن کرد |
خویش را وقف دفاع از حرم ایمان کرد |
خاضعانه همه را جان خودش می پنداشت |
خاندان شهدا را چه معزّز می داشت |
یار رهبـر بشُد و راهـرو پیر خمیـن |
عشق او بود خداوند و رسول و ثقلین |
دُرّ دریای اطاعت به تواتر می سُفت |
خویش را یار و سرباز ولایت می گفت |
دستگیرش بشود حضرت زهرای بتول |
آری آنکس که رود راه خداوند و رسول |
دین اسلام بهین مکتبِ انسان سازیست |
این همه از اثـرِ تربیـتِ اسلامیسـت |
بـــه جهــان بشـریت بکنـد ارزانی |
مکتـب شیعـه تواند که چنین مـردانی |
رهرو راه امـامـت و ولایـت می بـود |
حاج قاسم ره حق را به تمامی پیمود |
در همه حال به جز نور خداوند ندید |
چه سرافراز از این منزل فانی کوچید |
قتل او را برِ خود فتح بزرگی می دید |
دشمنِ کوردل و بی خرد و رذل و پلید |
خصم را نفرت و ننگ دو جهان حائز شد |
او نفهمیـد که حاج قاسم ما فـائز شد |
رسم مستکبری از صحنه ی دنیا بزند |
خون حاج قاسم ما ریشه ی ظالم بکند |
یاد او، خون عزیـزش ز نظـرها نرود |
ظاهراً گر چه در این نشئه ی دنیا نبوَد |
نگذارنـد بمـاند به سهـولت به زمین |
این جـوانان وطـن پرچم او را به یقیـن |
به نام خدا
محمد دانشی – بهمن 1398